امشب دلم آرزوي تو دارد .
نجواکنان و بي آرام ، خوش ، با خدايش ،
مي نالد و گفت و گوي دارد .
- تو آنچه در خواب بينند
پوشيده در پرده هاي خيال آفرينند
تو آنچه در قصرها خوانند
تو آنچه بي اختيارند پيشش
خواهند و نامش ندانند –
امشب دلم آرزوي تو دارد .
دل آرزوي تو ، و آنگاه
اين بستر ِ تهمت آغشته چشم در راه
بوي تو ، بوي تو ، بوي تو دارد !
- بوي تو در لحظه هاي نه پروا ، نه آزرمي از هيچ .
دل زنده ، تن شعله شوق
هولي نه ، شرمي نه از هيچ
بوي گلاويزي و بي قراري
و لذت کام و شب زنده داري –
اي گفت و گوي دلم با تو ، وز تو
تو رو ح روييدني ، سِحر سبز جوانه
تو در خزان ِ غم آلود ِ زندان
چون صد سبو سبزناي بهاري
گم کرده هاي دلم را _ چه تاريک ! _
آيينه روشن ِ بي غباري
اي لحظه ها از تو ناب ِ سعادت
اي زندگي با تو پر شور و شيرين
اي ياد تو خوشترين عهد و عادت .
تو راز آني ، تو جان ِ جمالي
تو ژرفي و صفوت برکه هاي زلالي
يک لحظه ساده بي ملالي
اي آبي ِ روشن ، اي آب .
تو نوش ِ آسايشي ، ناز ِ لذت ،
اي خوب ، اي خوبي ، اي خواب !
نظرات شما عزیزان: